محمد کیانمحمد کیان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

*جیگر مامان*

چند عکس از محمد کیان

قول داده بودم وقتی بابایی موبایلشو خالی کرد عکس های محمد کیان و بذارم.اینم وفای به عهد مامانی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! محمد کیان وقتی آماده شد با مامانی میره واحد مادرجون تا بابایی ماشینو گرم کنه!!!!!!!!! این کلاه و خیای دوست دارم چون خیلی به عزیزم میاد ناگفته نمونه که این کلاه کادوی خاله جون فاطمه برای پاگشای جیگر گوشه ی مامانه!!! اینم تیپ محمد کیان تو شب حنابندون جواد!!!!!!!!!!!!!!!   الهی مامان قووووووووووووووووووووووربون اون خنده های نااااااااااااااااااااااازت بشه (این عکسو بابایی وقتی خونه مادرجون رو پاهاش بودی ازت گرفت)   الهی مامان فداااااااااااااااااااای اون نگاه ناااااااا...
10 بهمن 1392

تولد علی رضا

پنج شنبه شب تولد علی رضابود.هورااااااااااااااااااااااا من و تو و بابایی و مادرجون حدود ساعت 5 عصر بود که آماده شدیم و رفتیم خونه عمو رحمت. (عجله محمد کیان برای رفتن به تولد!!!!!!!!!!!!.....) (اینم لباس راحتی محمد کیان در تولد!!!!!!!!!) اونجا بود که فهمیدیم مهمونی خیلی هم خصوصی نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! شب که همه اومدن دوتا از دوستای عمو رحمت هم اومدن و زدن تو ذوق همه... اولش فکر می کردیم که زود میرن اما ............. هرچی بیشتر میگذشت همه بیشتر عصبانی می شدن خلاصه ......................تا آخر شب موندن........... زن عموآسا خیلی زحمت کشیده بود و شام مفصلی درست کرده بود.بعد از شام هم کیک را سریع آوردن و زود بری...
9 بهمن 1392

خبر خوووووووووووووووووووووووووووب

یه خبر خوووووووووووووووووووب دختر دایی محمد کیان داره میاد!!!!!!!!!!!   مبااااااااااااااااااااااااااااارکه دایی جون..................... مباااااااااااااااااااااااااااااارکه زندایی جون......................... جمعه شب که دایی جون زنگ زدو گفت نی نی توراهشون دختره اینقدر خوشحال شدم که نتونستم از مادر جون پنهان کنم.............. ...
9 بهمن 1392

تولد چهار ماهگی

عزیز دلم دیروز واکسن چهار ماهگیتو زدی!!!!!!!!!!!!!!!!! مرد بودی مامان. نمیگم اصلا گریه نکردی چرا ولی خیلی زود آروم شدی و خوابت برد .وقتی هم بیدار شدی مثل یه آقای خوب بازی میکردی و میخندیدی!الاهی مامان قوربون اون خنده های نازت بشه!!!!!!!!!!! دوشنبه شب برای تولد چهار ماهگیت کیک پختم و دسر درست کردم تا برات یه تولد کوچولو بگیریم ولییییییییییییی!!!!!!!!!!!!!!!!! موقع پخت کیک بابایی گفت کیک از بس پف کرده داره از قالب میریزه و .... باز کردن در فر همانا.........و........... خوابیدن پف کیک همان............. هیچی دیگه مامان!از بس به خاطر این موضوع ناراحت شده بودم هیچ عکسی از کیک و تولدت نگرفتم. بابایی که دید خیلی ناراحت شدم کیک و دسر را گر...
2 بهمن 1392
1